سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]

نزدیکترین دور

 
 
منو تنها نذار!(دوشنبه 86 مرداد 15 ساعت 9:15 عصر )

بگو به من؛ من چه کنم

با حس پوچ خستگی؟!

بگو چه جوری سر کنم

با این همه بیهودگی؟!

دیگه خجالت می‌کشم

حتی تو رو نگاه کنم

تو قاب خالی دلم

چه جور تو رو پیدا کنم؟!

همش دارم داد می‌زنم

از بی‌کسی، از درد و غم

همش دارم جون می‌کنم

تو این غروب ماتمم

نگو که از تو هیچی نیست

تو این بیابون کویر

نگو که از تو گم شدم

تو این اتاق گوشه‌گیر

چه جور فراموشت کنم

وقتی همیشه با منی؟!

چه جور سکوتُ بشکنم

وقتی ازم هی دور می‌شی؟!

بیا بیا که خاطرم

پر از حس رسیدنه

بیا که با صدای تو

سکوت قلبم می‌شکنه

بیا که از فاصله‌ها

تنها تو موندی همصدا

بیا که نبض خواهشم

بی تو می‌مونه بی‌صدا

عزیز من بگو چرا

تو هی منو جا می‌ذاری؟!

تو قصه‌ها، تو غصه‌ها

باز منو تنها می‌ذاری؟!

فدای اون چشای تو

که معبد خیالمه

بگو که آخه واسه چی

این وضع روز و حالمه؟!

بیا که بی تو همه چیز

تیره و تار و مات شده

بیا که زندون دلم

اسیر اون نگات شده

بیا که من منتظرم

حتی تا آخرین نفس

بیا که چشم‌براهتم

     حتی تو کنج این قفس

فرزاد-چهاردهم مرداد یکهزار و سیصد و هشتاد و شش



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 4144  بازدید


» لینک دوستان من «
» اشتراک در خبرنامه «